مشاهیر روانشناسیمکاتب روانشناسی
زندگینامه و نظریات بی. اف. اسکینر
زندگینامه و نظریات برس فردریک اسکینر


۲. دستکاری و وارد کردن محاسبات در روشهای ایجاد یک عمل
۳. مراحل منطقی و ریاضیی که بین حالتهای پیشین و پسین روی می دهد
۴. و هیچ چیز دیگر. مطابق این اصول عباراتی مانند مثل بلند یا گرسنه به یک موضوع یا یک حالت موجود زنده ارجاع صرف ندارد. بلکه این عبارات به کارهای محقق بر روی مشاهداتش، دخل و تصرف و اندازه گیری های او نیز منوط هستند. این شاخه فرعی از تئوریهای اثبات گرایی و اسنادگرایی دم دست ترین تئوریهای در باب معنا در خلال دو جنگ جهانی بودند. این تئوری اکنون دیگر توسط فیلسوفان رها شده است. اما در متدولوژی اسکینر و دیگر رفتارگرایان هنوز زنده است. بخصوص در سنت رفتارگرایان پیرو واتسون که خواستار لحاظ کردن امکان دخل و تصرف بر اصول رفتارگرایی را دارند.
شخص دانشمند نباید با تئوری پردازی خام و زودهنگام، طبیعت را پیش بیندازد، خصوصاً اگر با فرضیاتی شبیه تئوری هال درباره اعمال درونی ارگانیسم، روبه رو باشد. بنابراین اسکینر رویکرد پیرامون گرایی واتسون را نپذیرفت اما درباره فرآیند محوریی که بین محرک و پاسخ واقع شده است، موضع لاادری داشت.
باید بدون ارجاع به قوانین پیچیده او در باب رفتار کنش گر بررسی شوند. از دیدگاه رفتاری شخصیت تجمع پاسخهای آموخته شده به محرکهاست. به عبارتی دیگر شخصیت مجموعه رفتارهای آشکار یا نظامهای عادت است (شولتز و شولتز، ۱۳۷۹). اسکینر فرایندهای درونی را نادیده میگیرد.
آزمایشگر: چشته غذا
صاحب سگ: یک تکه گوشت
مادر: یک لبخند
رئیس اداره: تمجید و ارتقاء
اسکینر از دو نوع تقویت برای شکل دادن به رفتار استفاده میکند. اسکینر تقویت کننده ها را در دو ردهی تقویت کننده های اولیه (غیر شرطی) و تقویت کننده های ثانویه(شرطی) قرار میدهد. برای به کار بردن تقویت اسکینر به شناخت تقویت کننده های اختصاصی هر فرد تأکید میکند. متقابلاً برای کنترل رفتار میتوان از محرکهای آزارنده استفاده کرد. گرچه اسکینر استفاده از تنبیه را توصیه نمیکند و اثر آن را کمتر از تشویق و تقویت میداند، ولی در درمان و زندگی طبیعی از آن استفاده میشود و محققین مختلفی به ارائه نظریات در خصوص تنبیه و اثرات آن پرداختهاند.
برای این منظور و مطالعه تئوریهای تنبیه مراجعه کنید به دومیان (۲۰۰۱، فصل۹). همین طور تقویت منفی با عدم ارائه محرک نامطلوب به منظور افزایش رفتار خاصی به کار میرود.
بر اساس مفاهیم یادگیری میتوان پاسخها را در جهت خاصی تعمیم داد یا پاسخ مشخصی را از پاسخهای دیگر متمایز کرد. اسکینر برای ارزیابی رفتار از تحلیل کاربردی استفاده میکند.
تحلیل کاربردی ۳ جنبه را در بر میگیرد:
- فراوانی رفتار
- موقعیتی که رفتار در آن رخ میدهد
- و تقویتهای مربوط به آن رفتار.
اسکینر همچنین از شیوه های پیچیده آماری استفاده نمیکند. او آزمودنی را به تنهایی و منحصر ارزیابی می کند. روش اسکینر طرح تک آزمودنی نامیده میشود. ماهیت انسان از نگاه اسکینر رفتار فرد از نظر اسکینر نتیجه تقویت های پیشین است. به نظر اسکینر رفتار، قانونمند و جبری است و لازمه ی آن مطالعه رفتار به روش علمی است.
ارگانیسم انسان یک جعبه سیاهی است که روانشناسی کاری به آن ندارد. صرفاً ورودیها و خروجیهاست که مورد بررسی قرار میگیرد. رفتار در نظام اسکینر مرکب از عناصر اختصاصی (پاسخها) است. او رفتار را نه به صورت یک کل که به صورت جزء به جزء مطالعه میکند. با این گفته ها مشخص است که اسکینر کاملاً محیط نگر است. انسان محصول محیط پنداشته میشود ولی از این نگاه رفتارها در طول زندگی تغییرپذیر هستند. رفتارها به همان شیوهای که آموخته میشوند، قابل تغییر هستند. انسان از نگاه اسکینر قابل شناخته شدن است، اگرچه گاهی رفتارها پیچیده و مطالعه علمی آنها دشوار است.
به اعتقاد اسکینر آزادی و شان انسان تصوری بیش نیستند. به باور او آدمیان همیشه تحت کنترل هستند. آنچه موجب میشود تا بعضی از افراد در وجود کنترل تردید کنند، کنترل ناآشکار رفتار است (اسکینر، ۱۹۷۱). لذا او معتقد است، باید جامعهای ساخته شود که کنترل در آن کنترل صحیح و به نفع همه افراد و به مصلحت جامعه اعمال شود. علم رفتار شان و قدر انسان را مورد سوال قرار میدهد.
علم رفتار حرمت و سرزنش را از فرد به محیط تغییر میدهد. کاربرد نظریه اسکینر پاسخ به اینکه به چه میزان میتوان پژوهشهای صورت گرفته بر روی آزمودنی های حیوانی را در مورد انسانها به کار برد در تحقیقات صورت گرفته در سالهای اخیر نشان داده شده است. به گونه ای که روشهای به کار گرفته شده در اصول علمی اسکینر در تکنولوژی آموزشی، روانشناسی زبان، مدیریت صنعتی، درحورههای مختلفی از درمان از قبیل عقب ماندگی ذهنی، بزهکاری نوجوانان، اوتیسم، هراسها، اختلالات جنسی و گفتاری به کار رفته است (هجل و زیگلر، ۱۳۷۹).
در یک زمینه یابی در مورد اهمیت نسبی بیش از ۱۵ رویداد در روانشناسی خدمات اسکینر و تغییر رفتار به ترتیب در مقام اول و دوم قرار گرفت (گیل گن، ۱۹۸۲ به نقل از شولز و شولتز، ۱۳۷۹). فعالیتهای اسکینر در روانشناسی بسیار شناخته شده است و او بارها به خاطر خدماتی که برای روانشناسی کرده است مورد تقدیر قرار گرفته است. به جهت محدودیت بحث ما به خدمات صورت گرفته بوسیله اسکینر نمی پردازیم.
در پایان تنها به ذکر این مطلب کفایت میکنیم که اسکینر در یک زمینه یابی از میان مدیر گروههای روانشناسی درصدر روانشناسان طول تاریخ قرار گرفته است.
انتقادها از نظریه اسکینر به نظر انسانگراها انسان پیچیده تر از ماشین یا موش سفید است. به نظر آنها اسکینر ارده آزاد را نادیده گرفته است. اگر با ماهیت انسان از دیدگاه اسکینر موافق باشیم و اگر با کنترلی که دیگران بر تقویتهای ما دارند هدایت شویم، روئسا و حکومتها چه خواهند کرد؟
اسکینر برای مسائل اجتماعی، اقتصادی، و مذهبی و فرهنگی از موقعیتهای ساده ای استفاده کرده است. آیا همه رفتارها آنطور که اسکینر عقیده داشت آموخته می شوند؟ بندورا با این دیدگاه مخالف است و در واقع عمده نظام او بر این مبناست که علاوه بر انواع یادگیری که اسکینر مطرح کرده است. نوع دیگری از یادگیری وجود دارد و در آن مفاهیم شناختی عمدهای دخیل هستند. اسکینر خود در اواخر عمر خود با انتقادهای شناختگرایان روبرو بود.
او مقاله ای با این عنوان نوشت: «چرا من یک روانشناس شناختی نیستم؟(۱۹۷۷)». او سعی کرد تا با شکلگیری روانشناسی شناختی مقابله کند. به نظر او عجیب است کسانی که خصمانه ترین اعتراضات را نسبت به دستکاری رفتار سرمیدهند، برای تغییر افکار شدیدترین کوششها را به کار میبرند. ظاهراً آزادی و شأن انسان تنها زمانی مورد تهدید قرار میگیرد که رفتار از طریق تغییر فیزیکی محیط تغییر کند، اما زمانی که حالات ذهنی – که گفته میشود مسئول رفتار هستند تغییر داده شود، تهدیدی متوجه انسان نمیشود. با این وجود انتقادهای عمده ای از نظام اسکینر توسط روانشناسان و حتی دانشمندان سایر علوم در مورد دیدگاه رادیکال او در مورد انسان به عمل آمده است.
ارزیابی رویکرد رفتاری روشن است که دیدگاههای متفاوتی توسط دانشمندان مختلفی در حوزه ی روانشناسی یادگیری و رفتاری در خصوص شخصیت مطرح شده است. شاید این تنوع از این جهت است که ما تلاش میکنیم مفاهیم رفتارگراها را که در خارج از حوزه ی شخصیت مطرح شده بود در نظریه های شخصیت مطرح کنیم. اکثر این یافته ها در آزمایشگاه به دست آمده و دیدگاه جزءنگری نسبت به انسان داشته است. می بینیم که توجه عمده در رویکرد یادگیری، اهمیت به رفتارهای ویژه و وابسته به موقعیت داده میشود و نه بر ویژگی های عام در شخصیت.
دیدگاه یادگیری در پی دستیابی به قوانین کلی یادگیری است، نه تفاوتهای فردی. در خصوص روش تحقیق نیز تاکید این دیدگاه بر تجریات آزمایشگاهی است، نه بررسی بالینی و یا استفاده از پرسشنامه ها. در نهایت میتوان گفت نظریه ی یادگیری بر اهمیت متغیرهای محیطی در سازماندهی و کنترل رفتار تاکید دارد.
به اعتقاد اسکینر (۱۹۸۷)، روانشناسی هنوز به عنوان جستجوگر عوامل تعیین کننده درونی باقی مانده است. به نظر او روانشناسی انسانگرایی، رواندرمانی (بویژه روانکاوی) و روانشناسی شناختی سه مانعی هستند که راه پیشرفت روانشناسی را به سوی علم رفتار سد کرده اند.
به نظر اسکینر چنین گرایشهایی باعث میشود تا ما از علم دور شویم، از دید او روانشناسی باید خود را به موضوع علمی قابل دسترسی محدود کند و مابقی داستان رفتار انسان را به فیزیولوژی بسپارد. به نظر او مفاهیم ذهنی توجه را از علل واقعی (محیطی) دور میکنند و تنها موجب گمراهی و ابهام میشوند. نسبت دادن رفتار به غرایز هم موجب نادیده گرفتن نقش عملی محیط میشود. آنچه در مورد رفتارهای مشاهده پذیر صادق است، در مورد رفتارهای غیر قابل مشاهده نیز نظیر احساس، فکر و امثال آن نیز صدق میکند و خصوصیات و ویژگیهای آنها نیز با عوامل محیطی مثل وابستگیهای تقویتی تعیین میشود (نای، ۱۳۸۱).
نقاط قوت: نقاط قوت رویکرد رفتاری را به طور کلی میتوان در سه حوزه نام برد (پروین و جان، ۱۳۸۱):
- التزام به تحقیق نظام دار.
- کشف و شناخت متغیرهای موقعیتی و محیطی در تاثیرگذاری بر رفتار.
- رویکرد عملگرایانه و مفید در حوزه ی عمل و درمان.
کلیه رویکردها در یادگیری با وجود اختلاف نظرهای احتمالی بین آنها در یک نقطهی بسیار مهم همداستاناند و آن روششناسی علمی و عینی است. هیچ رویکردی در مقایسه با رویکرد رفتاری تا این اندازه به نقش مطالعات مشاهده پذیر و روششناسی علمی تاکید نکرده است.
اهمیت موقعیت و تحلیل و توجه به متغیرهای محیطی تاثیرگذار در رفتار، مورد دیگری است که در دیدگاههای رفتاری به درستی تصریح و تبیین شده است و در نتیجه منجر به شیوه های مفید در عمل شده است. جامعه، آموزش و پرورش، فرزندپروری و تغییر رفتار از جمله حوزه هایی است که اصول مطرح شده در نظریه های یادگیری سود جسته اند.
محدودیت ها: در رویکرد یادگیری شخصیت بیش از حد مورد سهل انگاری قرار می گیرد. تبیین مفاهیم پیچیده وگسترده ی شخصیت و رفتار انسانی بر اساس تحقیقات صورت گرفته بر روی موشها و کبوترها به نظر بسیاری از روانشناسان منطقی به نظر نمیرسد.
عده ای معتقدند که این مطالعات سطحی و ظاهری است. به نظر، حداقل در خصوص شخصیت نظریه ی یکپارچه و منسجمی از طرف دیدگاه دیگری مطرح نشده است. تا آنجا که این شاخه ی جوان از روانشناسی نگاه های متفاوتی به انسان و شخصیت داشته اند. با این حال و با وجود انقلاب شناختی که در دهه ی۶۰ و۷۰ به وقوع پیوست، رفتارگرایی و نظریه ی یادگیری در روانشناسی و رواندرمانی به مسیر خود و مستحکم تر کردن پایه های خود ادامه میدهد.
نظریه شخصیت اسکینرSkinner’s personality theory
بی.اف.اسکینر، یکی از بزرگترین رفتارگرایان معاصر معتقد بود که، رفتارها و شخصیت انسان عمدتا بر اساس یادگیری به وجود میآیند و تغییر میکنند. بنابراین شناخت یا کشف قوانین یادگیری، کلید شناخت رفتار انسان است. با شناخت این قوانین میتوان رفتار انسان را توصیف، توجیه، پیشبینی و کنترل کرد و حتی آن را تغییر داد.[۱]
اسکینر در آزمایشات خود، حیوان گرسنهای را در جعبهای قرار داد و لولهای حاوی گلولههای غذا را در پشت جعبه قرار داد که به میلهای در درون جعبه متصل بود. حیوان در جعبه به این طرف و آن طرف میرفت و هربار که میله را فشار میداد، گلولهای از غذا وارد جعبه میشد. حیوان غذا را میخورد و دوباره میله را فشار میداد. یعنی غذا عمل فشار دادن میله را تقویت میکرد و سرعت این کار افزایش مییافت. اگر ارتباط لوله حاوی غذا با میله فشار قطع میشد به طوری که با فشار دادن آن دیگر غذا آزاد نمیشد، بار دیگر سرعت فشار دادن میله کاهش مییافت و پاسخ آموختهشده بر اثر عدم تقویت خاموش میشد.[۲]
اسکینر بر اساس آزمایشهای خود و نظریات پاولف، واتسون و ثورندایک به این نتیجه رسید که همه رفتارها را میتوان به وسیله پیامدهای آنها(تقویتی که به دنبال رفتار میآید) کنترل و پیشبینی کرد. در واقع وی معتقد بود که بیشتر رفتارهای اجتماعی انسان صرفا در اثر تحریک محیط به وجود نمیآید. بلکه این رفتار، اول از جاندار سر میزند و در صورتی که محیط آنها را تقویت کند، پابرجا میمانند.
اسکینر این نظریه خود را یادگیری وسیلهای[۳] یا شرطیشدن عامل(کنشگر)[۴] نامیده است. اسکینر این نوع شرطیسازی را روشی میداند که در آن ایجاد تغییر در پیامدهای یک رفتار، میزان رویداد آن رفتار را تحت تاثیر قرار میدهد. شخصیت از نظر اسکینر مجموعهای از این رفتارهای کنشگر است. علت نامگذاری این نوع شرطیسازی به شرطیسازی عامل یا کنشگر این است که بر خلاف نظریات پاولف و واتسون، در این نظریه جاندار موجودی فعال تلقی میشود که در عین حال که تحت کنترل محیط قرار میگیرد، خود نیز بر روی آن عمل میکند و آن را تحت کنترل درمیآورد.[۵]
اسکینر با سایر نظریهپردازان شخصیت از این لحاظ که وجود یک جوهر مستقل به نام شخصیت را انکار میکرد و علل رفتار را در بیرون از جاندار جستجو میکرد، تفاوت دارد. همچنین او تحقیقات خود را بر روشی کاملا عینی، علمی و آزمایشگاهی مبتنی ساخت. اسکینر همچنین اعتقاد داشت که نه فرایندهای ذهنی و نه فرایندهای فیزیولوژیکی به طور آشکار قابل مشاهده نیستند و هیچ ارتباطی به علم ندارند و روانشناسی باید محدود به مطالعه رفتارهای آشکار فرد شود.[۶]
مفاهیم اساسی در نظریه اسکینر
شکلدهی به رفتار یا تقریبهای متوالی Successive approximation
در این روش صرفا پاسخهایی که ارگانیسم را در جهت مورد نظر سوق میدهد، تقویت میشود. به عبارت دیگر ارگانیسم تنها در مواردی که رفتار او به رفتار نهایی مطلوب نزدیکتر میشود، تقویت میشود. با این روش میتوان ترفندها و عادات پیچیدهای را به حیوانات آموزش داد. همچنین نوزادان بر اساس این روش، سخن گفتن را میآموزند.[۷]
تقویتکنندهها reinforcer
به اعتقاد اسکینر دو نوع تقویتکننده وجود دارد:
- تقویتکننده اولیه Primary reinforcer
تقویتکنندهای است که ذاتا تقویتکننده محسوب میشود و سائقهای اساسی ارگانیسم را برآورده میکند. غذا، آب و رابطه جنسی جزء تقویتکنندههای اولیه هستند. - تقویتکننده شرطی یا ثانوی Conditioned reinforcer
محرکی است که به دلیل همراهی با یک تقویتکننده اولیه ارزش تقویت کنندگی مییابد. پول و تحسین از شایعترین تقویتکنندههای شرطی هستند.[۸]
تقویت reinforcement
اسکینر به وجود دو نوع تقویت معتقد بود:
- تقویت مثبت positive reinforcement
نوعی تقویت که در آن از طریق ارایه یک محرک خوشایند، احتمال تکرار پاسخ افزایش مییابد. - تقویت منفی negative reinforcement
نوعی تقویت که در آن از طریق حذف یک محرک ناخوشایند و آزاردهنده، احتمال تکرار پاسخ افزایش مییابد. اغلب این تقویت اشتباها نوعی تنبیه تلقی میشود.
تنبیه punishment
در تنبیه برخلاف تقویت منفی، از طریق ارایه یک محرک ناخوشایند و آزاردهنده، احتمال تکرار یک پاسخ نامطلوب کاهش مییابد.[۹]
برنامههای تقویت schedules of reinforcement
اسکینر با مشاهده اینکه موشها میله را با میزان نسبتا ثابتی، حتی وقتی که به صورت پیاپی تقویت نمیشوند، فشار میدهند، اقدام به یافتن برنامهها و میزان تقویت کرد تا تعیین کند که کدام یک از آنها بیشترین اثربخشی را در کنترل رفتار دارند.
وی چهار نوع تقویت را مورد پژوهش قرار داد:
- برنامه نسبی ثابت Fixed Ratio
در این نوع برنامه، تقویت بعد از ارایه تعداد معینی از پاسخها داده میشود.
به عبارت دیگر تعداد پاسخهایی که سازواره باید بدهد تا تقویت شود، ثابت است. هرچه این نسبت بیشتر باشد، سرعت پاسخدهی فرد بیشتر خواهد بود. مهمترین ویژگی رفتارهایی که طبق این برنامه شکل میگیرند، این است که درست پس از اعمال تقویت، تا مدتی پاسخدهی قطع میشود. - برنامه نسبی متغیر Variable Ratio
در این نوع تقویت، فرد فقط به ازای تعداد معینی پاسخ تقویت میشود. لکن این تعداد به نحو پیشبینیناپذیری تغییر میکند. بر خلاف برنامه نسبی ثابت، رفتار فردی که طبق این برنامه عمل میکند هیچگاه قطع نمیشود و حتی ممکن است که پاسخدهی تند شود. - برنامه فاصلهای ثابت Fixed Interval
در این برنامه ارگانیسم به ازای نخستین پاسخی که پس از گذشت مدت معینی از تقویت قبلی میدهد تقویت میشود. مثلا در یک برنامه دو دقیقهای صرفا زمانی تقویت صورت میگیرد که از آخرین پاسخ تقویتشده دو دقیقه گذشته باشد.
وجه تمایز پاسخدهی بر اساس این برنامه این است که پاسخدهی بلافاصله بعد از هر تقویت، مدتی قطع میشود و با نزدیک شدن موعد تقویت، افزایش مییابد. - برنامه فاصلهای متغیر Variable Interval
در این برنامه هم مانند برنامه فاصلهای ثابت ارایه تقویت به مدت زمانی که گذشته است، بستگی دارد. ولی این فواصل به نحو پیشبینیناپذیری متغیر است. ارگانیسم در این برنامه اغلب با سرعت بالا و یکنواختی پاسخ میدهد.[۱۰]
رفتار خرافی Superstitious behavior
اسکینر در طی آزمایشاتش دریافت که اگر تقویت بر مبنای یک برنامه فاصلهای ثابت یا متغیر ارایه شود، هر رفتاری که درست در لحظه ارایه تقویت روی دهد، تقویت خواهد شد. زیرا ارگانیسم آن رفتاری را که به طور اتفاقی تقویت شده است با تقویت منظم مرتبط میکند. مثلا اگر به کبوتری در حین دور زدن در جهت خلاف عقربههای ساعت به طور تصادفی پاداش داده شود، این رفتار بدون هیچگونه رابطه علت و معلول با تقویت، شرطی میشود.[۱۱]
خودگردانی رفتار Self-control
فرض اصلی رویکرد اسکینر این است که رفتار ارگانیسم از سوی متغیرهای بیرونی ایجاد و کنترل میشوند. اما اگرچه محرکها و تقویتکنندههای بیرونی قویترین شکلدهندههای رفتار هستند، اسکینر معتقد است که فرد میتواند متغیرهایی را که رفتار او را تعیین میکند کنترل کند. به عنوان مثال، اگر صدای استریو خانه همسایه شما مانع از تمرکز فکر شما روی درس شود، ممکن است اتاق را ترک کنید و برای مطالعه به کتابخانه بروید. فنون دیگر خودگردانی شامل اشباع(انجام بیش از اندازه رفتار)، تحریک آزارنده(برقرار کردن پیامدهای ناخوشایند در صورت ادامه یافتن رفتار) و خودتقویتی میشود.[۱۲]
——————————————————————————–
[۱] شاملو، سعید؛ مکتبها و نظریهها در روانشناسی شخصیت، تهران، رشد، ۱۳۸۲، چاپ هفتم، ص ۱۰۵٫
[۲] اتکینسون، ریتاال و همکاران؛ زمینه روانشناسی، حسن رفیعی و همکاران، تهران، ارجمند، ۱۳۸۴، چاپ پنجم، جلد اول، ص ۲۰۹٫
[۳] Instrumental Learning
[۴] Operant Conditioning
[۵] مکتبها و نظریهها در روانشناسی شخصیت، ص ۱۰۵٫
[۶] شولتز، دوان؛ نظریههای شخصیت، یوسف کریمی و همکاران، تهران، ارسباران، ۱۳۸۴، چاپ اول، ص ۴۸۸٫
[۷] همان، ص ۴۸۹٫
[۸] Hockenbury Don h. & Hockenbury Sandra E. – Discovering Psychology
[۹] کاپلان، هارولد؛ خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری، نصرتا… پورافکاری، تهران، شهر آب، ۱۳۷۶، چاپ دوم، جلد اول، ص ۲۶۴٫
[۱۰] زمینه روانشناسی، جلد اول، ص ۲۱۲ و ۲۱۳٫
[۱۱] پروین، لارنس؛ روانشناسی شخصیت، محمدجعفر جوادی و پروین کدیور، تهران، رسا، ۱۳۷۴، چاپ اول، جلد دوم، ص ۹۳٫
[۱۲] نظریههای شخصیت، ص ۴۷۵٫